من آنقدر امروز و فرداهای
نیامدن را دیده ام
که دیگر هیچ وعده بی سرانجامی
خواب و خیال و آرزوهایم را آشفته نمیکند…
حالا یاد گرفتم که فراموشی
دوای درد همه نداشتن ها
نخواستن ها
و نیامدن هاست…
یاد گرفتم که از هیچ لبخندی
خیال دوست داشتن به سرم نزند!
یاد گرفتم که بشنوم تا فردا…
و به روی خود نیاورم
که فرداها هیچوقت نمی آیند
پ ن :
همونطورکه هیچ صفحه مجازی ندارم و هیچوقت نمیخوام داشته باشم ،
بستن و تعطیل کردن این وبلاگ هم ، اتفاقِخوبی یست که به آن فکر می کنم!
مطمئنم اگر اینجاهم نباشم به هیچ کس و هیچ چیز و هیچ جای این دنیا برنمیخورد !
سکوت کن......برچسب : نویسنده : masir22o بازدید : 55